نخستين روز آبان امسال مصادف است با بيست و ششمين سالي كه از مفقودالاثري شهيد عبدالمجيد اميدي مي گذرد. اين شهيد بزرگوار در منطقه غرب کشورو در ارتفاعات گيسکه مجروح و بدن مطهرش در شهر مندلي عراق تا ابد جاويد ماند و تا كنون نيز از پيكر مطهرش آثاري يافته نشده است.
در حين عمليات همرزمان ايشان متوجه جراحات شديد او شدند اما با توجه به شرايط نظامي و عملياتي امكان انتقال ايشان به منطقه خودي ميسر نبود و تا سالها نيز از شهادت و يا اسارت ايشان خبري يافته نشد.
در تمام اين سالها مادر بزرگوار شهيد كه سال 1387 به رحمت ايزدي پيوست، چشم انتظار ديدار پيكر فرزند شهيدش بود و سال گذشته نيز داستان مكاشفه اين مادر عزيز در سايت منتشر شد:
«چشم گشود و به تپه روبرو خيره شد؛ عبدالمجيد را ديد كه لباس پاسداري بر تن دارد؛ انگار از بارش باران لذت ميبرد اما دل مادر از ديدن عبدالمجيد گرفت؛ لبهاي عبدالمجيد از تشنگي ترك خورده بود؛ مادر يادش آمد فرزندش 5 روز در ميمك در محاصره دشمن بوده و آب براي خوردن نداشته است...؛ دلش تپيد، دلش مثل دل آسمان گرفت؛ قلبش فشرده و چشمهايش داغ شد و قطرهاي اشك از گوشه چشمها بر گونههاي خيساش جاري شد و با قطرههاي باران درآميخت و پايين آمد.
دوباره به روبرو خيره شد، عبدالمجيد را ديد كه دارد به مادر اصرار ميكند به خانه برگردد؛ حتي گريه و التماس كرد؛ اما مادر برنگشت مادر با بغض و گريه ميگفت «كجا بروم مادر؛ وقتي بدن تو 23 سال است كه زير باران است چطور انتظار داري من زير باران نباشم»... »