علامه اين مخمس را، که تضمين غزلي از حافظ است، در سال 1328-1327 شمسي سرودند :
گفت آن شاه شهيدان که بلا شد سويم / با همين قافله ام راه فنا مي پويم
دست همت ز سراب دو جهان مي شويم / شور يعقوب کنعان يوسف خود مي جويم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش کنده بن و بنيادم / زير شمشيرم و در دام بلا افتادم
هدف تيرم و چون فاخته پر بگشادم / « فاش مي گويم و از گفته ي خود دلشادم:
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»
من به ميدان بلا روز ازل بودم طاق / کشته يارم و با هستي او بسته وثاق
من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق! / « طاير گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در اين دامگه حادثه چون افتادم »
لوحه سينه من گر شکند سُم ستور / ور سرم سير کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود که مرا نيست به جز شوق حضور/ « سايه طوبي و غلمان و قصور و قدحور
به هواي سر کوي تو برفت از يادم»
تا در اين بزم بتابيد مه طلعت يار / من خورم خون دل و يار کند تير نثار
پرده بدريده و سرگرم به ديدار نگار / « نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه کنم؟ حرف دگر ياد نداد استادم»
تشنه وصل وي ام آتش دل کارم ساخت / شربت مرگ همي خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوي توام دست قضا دور انداخت / « کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتي به چه طالع زادم؟!»
© تمامی حقوق این سایت برای دانشگاه ایلام محفوظ است