به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، محمد بن محمد بن نعمان ملقب به شيخ مفيد يکي از مراجع بزرگ شيعه، فقيه و متکلم برجسته در قرن پنجم هجري قمري بود، در عصر او، بغداد مرکز علوم اسلامي بود و در پايگاه خلفاي عباسي، فقه مذاهب مختلف تدريس ميشد و در کنار مکتبهاي مختلف، مکتب شيخ مفيد از رونق بيشتري برخوردار بود، اين عالم وارسته در زمان خويش از مبتکران علم کلام و فقه استدلالي به شمار ميرفت، مکان زندگي او در محله «کرخ» بغداد که مرکز شيعيان بود، قرار داشت و در مسجد معروف «براثا» که تاکنون هم باقي مانده است، تدريس ميکرد.
*شيخ مفيد به حسنين(ع) فقه ميآموزد!
شبي شيخ مفيد در خواب ديد که در مسجد «کرخ» بغداد نشسته است و فاطمه زهرا (س) دست امام حسين(ع) و امام حسين(ع) را گرفته بود و به نزد شيخ مفيد آمد و فرمود: «يا شيخ! علّمهما الفقه»؛ «اي شيخ! به اين دو، فقه تعليم بده».
شيخ از خواب بيدار شد و در حيرت افتاد که اين چه خوابي بود و من کي هستم که به دو امام فقه تعليم دهم؟ از سوي ديگر ديدن چنين خوابي شيطاني نيست، وقتي صبح شد، شيخ به مسجدي که در خواب ديده بود رفت و در آنجا نشست؛ ناگهان ديد که زني جليل و محترم در حالي که کنيزان دور او را گرفته و دست دو پسر را در دست دارد، وارد مسجد شد، وي به نزد شيخ آمد و گفت: «يا شيخ! علّمهما الفقه»، شيخ تعبير خواب را فهميد و به تعليم و تربيت آنان همت گماشت و بسيار به آن دو بزرگوار احترام ميکرد، آن دو پسر کساني نبودند جز «سيد رضي» معروف به شريف و «سيد مرتضي» معروف به علم الهدي، که از فقهاي سرامد روزگار شدند.
* احتجاج شيخ مفيد با قاضي عبدالجبّار
در عصر شيخ مفيد(ره)، يکي از علماي بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسي داشت و به نام «قاضي عبدالجبّار» معروف بود، روزي قاضي عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّي و شيعه حاضر بودند، در آن روز شيخ مفيد(ره) نيز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضي تا آن روز شيخ مفيد را نديده بود، ولي وصفش را شنيده بود.
پس از لحظهاي، شيخ مفيد به قاضي رو کرد و گفت: «آيا اجازه ميدهي، در حضور اين دانشمندان، سؤالي از شما کنم؟»
قاضي: بپرس!
شيخ مفيد: اين حديثي که شيعيان روايت ميکنند که پيامبر (ص) در صحراي غدير، درباره علي (ع) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ»؛ «هر کس که من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست»، آيا اين حديث صحيح است و يا اينکه شيعه آن را به دروغ ساخته است؟
قاضي: اين روايت، صحيح است.
شيخ مفيد: منظور از کلمه «مولي» در اين روايت چيست؟
قاضي: منظور، آقايي و اولويّت است.
شيخ مفيد: اگر چنين است پس طبق فرموده پيامبر (ص)، علي (ع) آقايي و اولويّت بر ديگران دارد، بنابراين، اين همه اختلاف و دشمنيها بين شيعه و سنّي براي چيست؟
قاضي: اي برادر! اين حديث (غدير) روايت (و مطلب نقل شده) است، ولي خلافت ابوبکر، «درايت» و امري مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روايتي، درايت را ترک نميکند!
شيخ مفيد: شما درباره اين حديث چه ميگوييد که پيامبر (ص)، در شأن علي (ع) فرمود: «يَا عَليُّ حَرْبُکَ حَرْبِي وَ سِلْمُکَ سِلمِي»؛ «اي علي! جنگ تو، جنگ من است، و صلح تو، صلح من است».
قاضي: اين حديث،صحيح است.
شيخ مفيد: بنابراين آنانکه جنگ جَمَل را به راه انداختند، مانند طلحه و زبير و غيره، با علي (ع) جنگيدند، طبق حديث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، بايد (با شخص رسول خدا (ص) جنگيده باشند) و کافر باشند.
قاضي: اي برادر! آنها (طلحه و زبير و ...) توبه کردند.
شيخ مفيد: جنگ جمل، درايت و قطعي است، ولي در اينکه پديد آورندگان جنگ، توبه کردهاند، روايت و شنيدني است و به گفته تو نبايد درايت را فداي روايت کرد و مرد عاقل به خاطر روايت، درايت را ترک نميکند.
قاضي، در پاسخ اين سؤال فرومانده، پس از ساعتي درنگ، سرش را بلند کرد و گفت: «تو کيستي؟»
شيخ مفيد: من خادم شما محمّد بن محمّد بن نعمان هستم.
قاضي هماندم برخاست و دست شيخ مفيد را گرفت و بر جاي خود نشانيد و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِيدُ حقّاً»؛ «تو در حقيقت، مفيد (فايده بخش) هستي».
علماي مجلس از رفتار قاضي رنجيدهخاطر شدند و همهمه کردند، قاضي به آنها گفت: من در پاسخ اين شيخ (مفيد)، درمانده شدم، اگر هر يک از شما پاسخي دارد، برخيزد و بيان کند.
هيچ کس برنخاست، به اين ترتيب، شيخ مفيد، پيروز شد و لقب «مفيد» در اين مجلس، براي او بر سر زبانهاي مردم افتاد. (مجالس المؤمنين، جلد 1، صفحه 200 و 201 )
*ماجراي فتواي اشتباه شيخ مفيد
شخصي روستايي خدمت شيخ رسيد و سؤال کرد: «زني حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آيا بايد شکم اين زن را پاره کرده و طفل را بيرون بياوريم و يا اين که با آن حمل، او را دفن کنيم»؟، شيخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنيد»!
آن مرد برگشت، در ميان راه ديد، سواري از پشت سر ميتازد و ميآيد، چون نزديک رسيد، گفت: «اي مرد، شيخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بيرون آورده و زن را دفن کنيد»، آن مرد چنين کرد، پس از چندي ماجرا را براي شيخ نقل کردند، شيخ فرمود: «من کسي را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر(عج) بوده است، حالا که در احکام شرعيه خطا ميکنم، همان بهتر که ديگر فتوا ندهم»، پس به خانه رفت و در خانه را بست و بيرون نيامد و پاسخ مراجعين را نميداد.
تا اينکه از سوي حضرت ولي عصر(عج) توقيعي براي شيخ با اين مضمون صادر شد: «وظيفه شماست که فتوا بدهيد و وظيفه ماست که شما را حمايت کرده و نگذاريم که در خطا بيفتيد»، پس از اين دستور، شيخ بار ديگر بر مسند فتوا نشست. (داستانهايي از زندگي علماء، تأليف محمدتقي صرفي)
*توقيعاتي که از ناحيه مقدسه براي شيخ مفيد صادر شد
در ظرف سه سال، سه توقيع از ناحيه امام عصر ارواحناه فداه به شيخ مفيد رسيد که امام در خطابهايش به او چنين مىفرمايند:
-«للاخ الاعز السديد الشيخ المفيد»؛ «برادر عزيز و استوار شيخ مفيد»
-«سلام عليک ايهاالعبد الصالح الناصر للحق الداعى اليه»؛ «سلام بر تو اى بنده شايسته خدا و اى يارى دهنده حق و دعوت کننده به سوى آن».
اين در حالي است که در زمان غيبت کبرى هيچ توقيعى از ناحيه مقدسه نرسيده است، مگر براى شيخ مفيد و شيخ اسدالله کاظمينى که نشان از اهميت جايگاه شيخ مفيد دارد. در ادامه به خلاصه اين سه توقيع اشاره ميشود:
*توقيع اول
نامهاي به برادر با ايمان و دوست رشيد ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شيخ مفيد - که خداوند عزت وي را مستدام بدارد، سلام خداوند بر تو اي کسي که در دوستي ما به زيور اخلاص آراستهاي و در اعتقاد و ايمان به ما داراي امتياز مخصوص هستي، ما در مورد نعمت وجود تو خداوند يکتا را سپاسگزاريم و از پيشگاه مقدس خداوندي استدعا ميکنيم که بر سيد و مولاي حضرت محمد بن عبدالله (ص) و خاندان او درود و صلوات پياپي و بينهايت خويش را نازل فرمايد.
از آنجا که در راه ياري حق و بيان سخنان و نصايح ما صادقانه کوشيدي، خداوند اين افتخار را به شما ارزاني داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنيم، شما مکلف هستيد که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برساني، خداوند عزت و توفيق اطاعتش را به آنان مرحمت فرمايد و مهمات آنان را کفايت کرده، در پناه لطف خويش محفوظشان دارد.
*توقيع دوم
اما بعد! درود بر تو اي دوست پراخلاص در دين خدا! اي آن که در عشق و ايمان به خاندان وحي و رسالت به اوج آگاهي و يقين پر کشيدهاي! من نجات آن کسي را تضمين ميکنم که در آن فتنه براي خود، موقعيت و جايگاهي نجويد و در انتقاد و عيبجويي از آن به راهي خداپسندانه گام سپارد.... و به تو که خداوند براي ياري حق توفيقت ارزاني داشته، پاداشت را به خاطر سخنان جاودانهاي که با صداقت از جانب ما ميگويي، کامل و افزون سازد! اعلام ميداريم که به ما (از جانب آفريدگار هستي) اجازه داده شده است که تو را به افتخار دريافت نامه و پيام کتبي مفتخر ساخته و تو را مسئول سازيم که آنچه را به تو مينگاريم، همه را به دوستان راستين ما که در قلمرو پيام رسانيت هستند، برساني
...اين نامه ما به سوي توست، خداوند به چشم بيدارش که هرگز آن را خواب نميگيرد، تو را حفظ کند، اين نامه را نگهدار و آنچه را برايت نگاشتهايم به کسي نشان مده و هيچ کسي را از محتواي آن آگاه مساز و آنچه در اين نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش بازگو و به خواست خداوند پيروان ما را به عملکرد بر طبق محتواي آن، سفارش کن و درود خدا بر محمد و خاندان پاک و پاکيزهاش باد!
*توقيع سوم
درود خدا بر تو اي ياري رسان حق! و آن که با گفتار راستين و شايسته، مردم را به سوي حق فرا ميخواني! در جريان باش که به خاطر کارهاي سازنده و شايستهات نزد ما مقرب هستي و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به انجام و تدبير اين کارهاي شايسته توفيق ارزاني داشته است.
...ما اينک در قرارگاه خويش، در مکاني ناشناخته بر فراز قلهاي سر به آسمان کشيده، اقامت گزيدهايم که به تازگي به خاطر عناصري بيداد پيشه و بي ايمان، بنا گزير از منطقهاي پر دار و درخت به اين جا آمدهايم و به زودي از اينجا نيز به دشتي گسترده که چندان از آبادي به دور نيست، فرود خواهيم آمد و از وضعيت و شرايط آينده خويش تو را آگاه خواهيم ساخت تا به آن وسيله در جريان باشي که به خاطر کارهاي سازنده و شايستهات نزد ما مقرب هستي و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به انجام و تدبير اين کارهاي شايسته توفيق ارزاني داشته است. (بحارالانوار، جلد 3، صفحه 175)
* تشييع پيکر شيخ مفيد با حضور 80 هزار نفر
سرانجام شيخ مفيد در سال 413 هجري قمري در بغداد، پس از 75 سال تلاش و خدمت ارزنده درگذشت و مورد تجليل فراوان مردم و قدرداني علما و فضلا قرار گرفت و به تعبير شاگرد بزرگوارش شيخ طوسي که خود حاضر در صحنه بوده است، روز وفات او از کثرت دوست و دشمن براي اداي نماز و گريستن بر او، همانند و نظير نداشته است، 80 هزار تن از شيعيان او را تشييع کردند و سيد مرتضي علم الهدي بر او نماز گزارد و در حرم مطهر امام جواد(ع) پايين پاي آن حضرت و نزديک قبر استادش «ابن قولويه» مدفون شد.