روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله،حتّى دخلت علي أبيبکر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنيئة.
حتّى اذا سکن نشيج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء عليه و الصلاة علي رسوله، فعاد القوم في بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت في کلامها فقالت عليهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلي ما اَلْهَمَ ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها ، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها ، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها ، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها ، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها ، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها ، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها ، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها ، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
روايت شده:
هنگامى که ابوبکر و عمر تصميم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد ، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالي که چادرش به زمين کشيده مى شد ، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود ، بر ابوبکر که در ميان عده اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد ، در اين هنگام بين او و ديگران پردهاى آويختند ، آنگاه ناله اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد به سختى به جنبش درآمد.
سپس لحظه اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساکت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد ، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست ، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خويش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت ، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پيش فرستاد ، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطاياى گسترده اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى شمارى که ارزانى داشت ، که شمارش از شمردن آنها عاجز ، و نهايت آن از پاداش فراتر ، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است ، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگزارى آنها نعمتها را زياده گرداند ، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت ، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها ، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها ، وَ اَنارَ فِي التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها ، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَيْفِيَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها ، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها ، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوينِها ، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها ، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبيمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مى دهم که معبودى جز خداوند نيست و شريکى ندارد، که اين امر بزرگى است که اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفکر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درک او عاجز مى باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده اى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنکه از قالبى تبعيّت کنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى آنکه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائده اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مى دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريکى ها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُکَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبيمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگيخت تا امرش را کامل و حکم قطعى اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد که در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بتهاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريکى هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديده ها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام کرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان کرده،و ايشان را به دين استوار و محکم رهنمون شده ، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند ، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل ، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيکوکار در گرداگرد او قرار داشته ، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته ، و در جوار رحمت او قرار دارد ، پس درود خدا بر پدرم ، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيده اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او ، و امينهاى خدا بر يکديگر ، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد،
زمامدار حق در ميان
فيکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْکُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْکافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَکائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ.
در شما بوده ، و پيمانى است که از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيمانده اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه گر مى باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مى توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسير شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوه گرش و برهانهاى کافيش و فضائل پسنديده اش، و رخصتهاى بخشيده شده اش و قوانين واجبش دست يافت.
پس خداى بزرگ ايمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر ، و زکات را براى تزکيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص ، و حج را براى استحکام دين، و عدالت ورزى را براى التيام قلبها ، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها ، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه ، و جهاد را براى عزت اسلام ، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت:
اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبيمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً ، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً ، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ.
فَاِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِکُمْ ، وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِکُمْ ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ.
فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکينَ ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْکُثُ الْهامَّ ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.
و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيکى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کيل و وزن را براى رفع کم فروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاکيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در يگانه پرستى خالص شوند.
پس آنگونه که شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنکه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى ترسند. آنگاه فرمود:
اى مردم! بدانيد که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد مى دانيد که او در ميان زنانتان پدر من بوده ، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيکو بزرگوارى است آنکه من اين نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره گيرى کرده، شمشير بر فرقشان نواخت ، گلويشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نيکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود ، بتها را نابود ساخته، و سر کينه توزان را مىشکند ، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند. حَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُالدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ.
وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِيءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ.
کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْکَفِيءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَکْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.
وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد ، و حق نقاب از چهره برکشيد، زمامدار دين به سخن درآمد ، و فرياد شيطانها خاموش گرديد ، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گرديد ، و دهان هاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى که سپيدرو و شکم به پشت چسبيده بودند.
و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتش زنهاى بوديد که بلافاصله خاموش مى گرديد، لگدکوب روندگان بوديد، از آبى مى نوشيديد که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى کرديد، خوار و مطرود بوديد، مى ترسيدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتيها کشيديد.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام که شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشرکين دهان بازکرد، پيامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمين نمى کوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمى کرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشيده در امر او، نزديک به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به کمر بسته، نصيحتگر، تلاشگر، و کوشش کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمى هراسيد. و اين در هنگامه اى بود که شما در آسايش زندگى مى کرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى برديد تا ناراحتى ها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام کارزار عقبگرد مى کرديد، و به هنگام نبرد فرار مى نموديد.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِکُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْکَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْکافِرينَ.
فَهَيْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَيْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ.
و آنگاه که خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه گان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه هايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آماده ايد، آنگاه از شما خواست که قيام کنيد، و مشاهده کرد که به آسانى اين کار را انجام مى دهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناک هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شديد.
اين در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد که از فتنه مى هراسيد، آگاه باشيد که در فتنه قرار گرفته ايد، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.
اين کار از شما بعيد بود، و چطور اين کار را کرديد، به کجا روى مى آورديد، در حالى که کتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بى رغبتى به آن را خواهانيد؟ يا به غير قرآن حکم مى کنيد؟ که اين براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانکاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا.
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ.
اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبيقُحافَةَ! اَفي کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (?) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْکَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، (?) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي
آنگاه آنقدر درنگ نکرديد که اين دل رميده آرام گيرد، و کشيدن آن سهل گردد، پس آتشگيره ها را افروخته تر کرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعله ور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش کردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، کف شير را زير لب پنهان مى خوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمين گرفته و راه مى رفتيد، و ما بايد بر اين امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شکم است، صبر کنيم.
و شما اکنون گمان مى بريد که براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حکم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آيا نمى دانيد؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آيا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابى قحافه،آيا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مى اندازيد، آيا قرآن نمى گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکريا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يکديگر سزاوارتر از ديگرانند»،
بِبَعْضٍ في کِتابِ اللَّهِ»، (?) وَ قالَ «يُوصيکُمُ اللَّهُ في اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (?) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (?)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ يَوْمَ حَشْرِکَ.
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:
و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى فرمايد: «هنگامى که مرگ يکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزديکان وصيت کنيد، و اين حکم حقّى است براى پرهيزگاران».
و شما گمان مى بريد که مرا بهره اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى گوئيد: اهل دو دين از يکديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يک دين نمى دانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينک اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد کرد.
چه نيک داورى است خداوند، و نيکو دادخواهى است پيامبر، و چه نيکو وعده گاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى برند، و پشيمانى به شما سودى نمى رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مى شود. آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:
يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما کانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِکُمْ، وَ في مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ
اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمى فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى شود»، چه بسرعت مرتکب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى کوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى باشد.
آيا مى گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شکاف آن بسيار، و درز دوخته آن شکافته، و زمين در غياب او سراسر تاريک گرديد، و ستارگان بى فروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، کوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.
بخدا سوگند که اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيمتر است، که همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمى رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدايى که در خانه هايتان، و در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى خوانيد، اين بلائى است که پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى فرمايد:
محمد پيامبرى است که پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا کشته گردد به عقب برمى گرديد، و آنکس که به عقب برگردد
فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرينَ». (?)
ايهاً بَنيقيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا
بخدا زيانى نمى رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى بينيد و سخن مرا مى شنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيره ايد، و داراى ابزار و قوه ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى رسد ولى جواب نمى دهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمى رسيد، در حالى که به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهلبيت برگزيده شديد!
با عرب پيکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعرههاى شرکآميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين کاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرک آورديد.
واى بر گروهى که بعد از پيمان بستن آن را شکستند، و خواستند پيامبر را اخراج کنند،
بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنينَ.
اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.
فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَکُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:
با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسيد، اگر مؤمنيد.
آگاه باشيد مى بينم که به تنآسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته ايد، با راحت طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده ايد، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هرکه در زمين است کافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليکن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد که پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله ور خدا که بر قلبها احاطه مى يابد متصل است. آنچه مى کنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنان که ستم کردند به زودى مى دانند که به کدام بازگشت گاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بکنيد و ما هم کار خود را مى کنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى بريم.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد:
يا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً کَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْکافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في کُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِکِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِکِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْکُمَ فيهِ بِحُکْمِهِ».
اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر کار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مى شمرند.
پس شما خاندان پيامبر، پاکان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد.
و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده ام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى گويد، و خدا را گواه مى گيرم که بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم که فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى نهيم، و آنچه از ما باقى مى ماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنمايد.»
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَکِ وَ بَيْنَ يَدَيْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيکِ، لا يُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فيما مَلَّکَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَاللَّهِ، ما کانَ اَبي رَسُولُاللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».
و ما آنچه را که مى خواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است که براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمى شود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه ات فرونهاده نمى گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آيا م ىپسندى که در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل کنم.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:
پاک و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از کتاب خدا روى گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مى نمود، آيا مى خواهيد علاوه بر نيرنگ و مکر به زور او را متهم نمائيد، و اين کار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى که در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بين حق و باطل جدائى مى اندازد، و مى فرمايد:- زکريا گفت: خدايا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مى فرمايد: «سليمان از داود ارث برد».
بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبکر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَکِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،
و خداوند در سهميه هائى که مقرر کرد، و مقاديرى که در ارث تعيين فرمود، و بهره هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات کافى داده، که بهانه هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چاره اى ندارم، و خداوند در آنچه مى کنيد ياور ماست.
ابوبکر گفت:
خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، که معدن حکمت و جايگاه هدايت و رحمت، و رکن دين و سرچشمه حجت و دليل مى باشد و راست مى گويد، سخن حقّت را دور نيفکنده و گفتارت را انکار نمى کنم، اين مسلمانان بين من و تو حاکم هستند، و آنان اين حکومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشته ام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
اى مسلمانان! که براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و کردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمى انديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلکه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل کرده، و بد راهى را به او نشان داده،
وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ – لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها – وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ – عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ – لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا – لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْکُتُبُ
و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پردهها کنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى کرديد و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زيانکار گردند.
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر کرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى کرد.
ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر که چگونه از راه منحرف گرديدند.
هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما.
مردانى چند از امت تو همين که رفتى، و پرده خاک ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشکار کردند.
بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى گرديد.
وَ کانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
ثم انکفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليهالسلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام:
يَابْنَ اَبيطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ريشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبيقُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في کَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّکَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِياً وَ مِنْکَ حامِياً.
جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد.
اى کاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زير خود پنهان کرد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليهالسلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شکم مادر پرده نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته اى، شاه پرهاى شاهين را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خيانت خواهد کرد. اين پسر ابى قحافه است که هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و کينه توز ديدم، تا آنکه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم.
آنروز که شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه نشين نمودى، تو شيرمردى بودى که گرگان را مى کشتى، و امروز بر روى زمين آرميده اى، گوينده اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى کاش قبل از اين کار و قبل از اينکه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينکه اينگونه سخن مى گويم خداوندا عذر مى خواهم، و يارى و کمک از جانب توست.
وَيْلاىَ في کُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکيلاً.
فقال اميرالمؤمنين عليهالسلام:
لا وَيْلَ لَکِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِکِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفيلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ. فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسکت.
از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شکايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
حضرت على عليهالسلام فرمود: شايسته تو نيست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى کنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.