بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در خدمت برادراني هستيم که مسؤولين کارهاي فرهنگي و اجتماعي هستند، خوب يک شرح وظايفي را براي شما تعيين کردند که بايد طبق آن عمل کنيد. من نه شما را ميشناسم و نه شرح وظايف شما را ميدانم و نه ميدانم شما به شرح وظيفه عمل ميکنيد يا نميکنيد. آنجا بازرس دارد، ناظر دارد، حساب و کتاب دارد خودتان در برنامههاي خودتان هرچه وظيفهتان است انجام بدهيد.
من به عنوان معلم قرآن ميخواهم بگويم در کار فرهنگي چند تا اصل را رعايت کنيد. توجه به چند اصل در کار فرهنگي و اجتماعي. يکي اينکه کارهايي باشد که ارزان باشد. حالا يک نمونه براي طراحيهاي غلط بگويم.
1- دوري از اسراف و هزينههاي بيجا
يکبار يکي از مهرههاي درشت شهرداري تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من ميخواهم کار فرهنگي، اجتماعي کنم بودجهي سنگيني هم برايش در نظر گرفتيم. آمدم با شما مشورت کنم. گفت: ميخواهيم در يکي از پارکهاي بزرگ تهران مثل پارک لاله صد تا مجسمه درست کنيم با سنگ مرمر با يک پيشنماز که اينها دارند قنوت مي خوانند. يک خرده ميرويم عقب تر صد نفر در حال رکوع هستند. همه سنگ مرمري! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست کنند، يعني صد تا مجسمه که در حال سجده هستند. تا حالا آدم ديديد از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارک جاي نماز نيست، پارک جاي استراحت است. خسته شده ميخواهد بنشيند يک خرده استراحت کند. خانهاش حياط ندارد، پارک جاي تفريح است. حالا براي اينکه يک کار فرهنگي هم بکنيد يک نمازخانهاي هم کنارش بسازيد، اما نماز با سنگ مرمر چند صد ميليون اين سنگ تراش ميخواهد از تو بگيرد و اين شيره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر اين کار را کنيد من در تلويزيون آبروي شما را ميريزم. آخر يعني چه؟ من نميدانم چه کسي بود در شهرداري آمد و رفت!
گاهي يک آدمهايي ميآيند به عنوان طراح، ميدانيد چقدر پول خرج ميشود! اين پولي که خرج مجسمه نماز بکنيم مسجد بسازيم خود مردم مسجد ميروند. ما هنوز شهرکهايي داريم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسههايي داريم، نمازخانه ندارد . آن کسي که در پارک ميآيد او آمده استراحت کند. نمازهايي هم که ما گفتيم در پارک خوب است، به شرطي که هشت دقيقه باشد مزاحم تفريح مردم نشود. مردم آمدند تفريح کنند. يک نماز بخوانيد که تفريحتان بينماز نشود که چون رفتيد تفريح کنيد نمازتان قضا شد. زشت است شاه عباس روز قيامت يقهي شما را بگيرد. شاه عباس يقهي شما را در شهرداري ميگيرد. ميگويد: شما بودجه داشتيد چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتيد، اتوبان هم داشتيد، قطار هم داشتيد. کار فرهنگي را من کردم، براي زوارهاي امام حسين يک کاروانسرا ساختم. هنوز کاروانسراي شاه عباسي هست.
2- انجام کارهاي ماندگار و پايدار
شما کار فرهنگي ميکنيد، ماه ديگر خراب ميشود، نه دو سال ديگر خراب ميشود. يک کار فرهنگي کنيد ماندگار، نه يکبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد.
خدا يک شکاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ» (بلد/9) «شفتين» يعني يک جفت لب به تو داديم. بعد هم ميگويد: در لب تدبر کن.ما گفتيم: لب که تدبر ندارد، خوب اين است ديگر. اين تدبر نميخواهد، همين است که هست! گفته تدبر کن، همهي مسؤولين شهرداري و آموزش و پرورش و دانشگاه و همهي مهندسين بايد بيايند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با اين شکاف چه کرده است؟
1- نوزاد که هست سينه مادر را ميمکد. سلامتي و وجودش به خاطر اين لب است که ميمکد.
2- بزرگتر ميشود حرف ميزند. با همين لب اکسيژن ميگيرد، با همين لب کربن پس ميدهد. با همين لب ميبوسد. با همين لب سوت ميکشد. با همين لب فوت ميکند. حالا اگر دست کارشناسها ميدادند. يک سالن اينجا درست ميکردند نمازخانه، اينجا آمفي تئاتر، اينجا قرائت خانه، بياييد يک کار چند منظوره کنيد. يعني يک چيزي درست کنيد هم بشود در آن خنديد. هم بشود در آن گريه کرد، هم بشود در آن ورزش کرد. طراحي را از خدا ياد بگيريد، لب را قرار داده
يک کاري کنيم عقلي باشد. يک کاري کنيم خداپسند باشد. يک کاري کنيم حيا آور باشد، نه بيحيايي. اينها خيلي مهم است.
3- نقش نهضت سوادآموزي در تغيير فرهنگ جامعه
زمان شاه کار فرهنگي ميکردند ما هم کار فرهنگي ميکنيم. فرقش را ببينيد. ميخواستند بگويند: دو تا لام داريم. لام بزرگ، لام کوچک، زمان طاغوت ميگفتند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خريد. لام کوچک! آنوقت در عکس، سارا خانم يک خانمي بود تا بالاي زانويش باز بود. دست دختري را گرفته بود او هم بيحجاب، خانم بيحجاب، دختر بيحجاب، کيف دستش است ميروند بازار لباس بخرند. ميگويند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خريد. لام درس ميداد، اما بيحجابي را درس ميداد، مصرف را درس ميداد، مد پرستي را درس ميداد. همهي شيطنتهايشان را در اين لام بزرگ و لام کوچک تزريق ميکردند. نهضت سواد آموزي آمد گفت: خوب ما لام بزرگ داريم و لام کوچک! سلمان، لام کوچک، يار باوفاي رسول، لام بزرگ، خدا بود. سلمان، لام کوچک، رسول لام بزرگ. همان را ما درس ميدهيم. منتهي ايران مطرح است، سلمان مطرح است، پيغمبر مطرح است. ياوري پيغمبر مطرح است. در آن همه رقم شيطنت است، در اين همه رقم ديانت... بودجههاي فرهنگي را بايد نشست فکر کرد. شما فکر نکن فوق ليسانس و دکتر ميفهمند پولهايشان را چه کنند. امام سجاد ميفرمايد: خدايا به من ياد بده پولم را کجا خرج کنم. اين خيلي مهم است. پول درآوردن فقط عقل نميخواهد. پول خرج کردن هم عقل ميخواهد.
با يک سوم پول مملکت اگر دست آدم عاقل باشد، مملکت اداره ميشود. دو سومش را شايد بشود گفت که هدر ميرود. خيلي پولها هدر ميرود. خيلي از فکرها هدر ميرود. و لذا امام سجاد ميگويد: خدايا، «أَصِبْ» با صاد، «أَصِبْ بي» به من برسان. چه؟ «سَبِيلَ الْهِدَايَة» (صحيفه/ص98) راه هدايت. در کجا؟ «فِيمَا أُنْفِق» يعني خدايا در انفاقات من، پولهايي که خرج ميکنم هدايتم کن که کجا پولهايم را خرج کنم. ياد من بده کجا پول خرج کنم. ، گاهي وقتها کتاب ميخواهند چاپ کنند مثلاً ميبيني 50 صفحه است، ولي پول جلدش دو برابر پول خودش است. با گرانترين کاغذها، بايد ديد مصرفش چيست؟ مصرفش چيست؟ در کارهاي مذهبي هم همينطور است. يک منار کوچک نميسازيم که رويش اذان بگويند. منار ميسازيم، هشتاد متر، نود متر، هفتاد متر، نه کسي آن آن بالا ميرود.نه بالا داد بزني پايينيها ميفهمند.
4- توجه به محتوا در نمادهاي فرهنگي
عزاداريهاي ما، من اين را قبلاً گفتم. ميخواهيم علامت برداريم، برداريم. ولي علامت يعني نشانه، نشانهي اينکه ما حسيني هستيم، «هيهات من الذلة» اين را با اين مواد فلزي که سبک است، چيه؟ پروفيل... آلومينيم، آلومينيم سبک است. شما با آلومينيم بنويسيد «هيهات من الذلة» زير سم اسب ميروم، اما زير بار زور نميروم. اين يک درس است که در خيابانهاي آمريکا هم ميگويند: درود بر کسي که ميگويد: زير سم اسب ميروم و زير بار زور نميروم. کلمات امام حسين را اين هيأتها ولو ما گفتيم و گوش ندادند. ولي از ما گفتن و از آنها هم گوش ندادن. روز قيامت لااقل من بگويم خدايا من گفتم. آن آهني که سر دل ميکشند. به عشق امام حسين، ميشود همين فلز را سر دل کشيد ولي پيام امام حسين را گفت. اين خيلي مهم است که آدم بودجه را هم پولهايي که خرج ميکنيم بايد جواب بدهيم.
5- دقت در هزينهکردن بيتالمال
از پيغمبر(ص) نقل شده (صلوات حضار)، يکبار حضرت يک درهم به سلمان داد، يک درهم به ابوذر داد. گفت: برويد خرج کنيد و فردا بياييد. رفتند و برگشتند، گاهي از من مصاحبه کردند که در اسلام نمايش داريم يا نه؟ تئاتر داريم يا نه؟ گفتم: اين حديث تئاتر است که داريم. حضرت يک اجاق درست کرد. يک پايه برد بالا با سنگ، يک پايه هم برد بالا، يک تخته سنگ هم همينطور گذاشت روي اين دو پايه. اين هم تخته سنگ. زير سنگ را روشن کرد، داغ شد. وقتي داغ شد به سلمان گفت: برو بالاي سنگ، ببينم يک درهم ديروز را چه کردي؟ ابوذر تو کفشت را بکن، برو بالاي سنگ بگو چه کردي؟ يکي راحت جواب داد، يکي سخت جواب داد. ولي پاي هردويشان سوخت. حضرت فرمود: روز قيامت همينطور بايد پولهايي که خرج ميکني جواب بدهي. همينطور بايد پولها را جواب بدهي.
6- ترويج نماز و ازدواج، اولويت کارهاي فرهنگي
ما وقتي مسجد نداريم، مردم ميخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دليل کار ديگر بکنيم؟ اولين جايي که بايد ساخته شود، تمام بودجههاي فرهنگي اول خرج نماز شود. بچههاي ما، نسل کشور ما جوان هستند و بدنه هم ليسانس دارد. قرآن وقتي ميگويد: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» ميگويد: «بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/1) دنيا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختيم، مسجد نساختيم. دانشگاه داشتيم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نيست. اقراءشان خوب است ولي اين علم به بندگي خدا کشيده نشده است. اقرايي ارزش دارد که به بندگي خدا کشيده شود.
کار فرهنگي! مسجد راه بياندازيد، کار فرهنگي! ازدواج را آسان کنيد. هرواحد فرهنگي در ايران حرف مرا ميشوند به مقدار پولي که دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد کم کند. عروس و داماد يکي از مشکلاتشان کرايهي تالار است. يک تالار ارزان درست کنند، و يک امکاناتي که مثلاً ازدواج را بايد آسان کنيم. نماز و ازدواج راه بيفتد، اينها کار فرهنگي است. وگرنه حالا يک پول بدهيم يک عده بيايند، در يک فلکه، در يک پارک يک نمايش هم بازي کنند، يک عده هم جمع ميشوند ميخندند، اما فردا چه؟ فردا هيچي به هيچي. مثل خاراندن، خاراندن يک لحظه که آدم ميخاراند دستش حال ميآيد. بعد از يک دقيقه نه اينجا چيزي است نه اينجا. تفريحهاي خاراندني، يعني لحظهاي!
7- اخلاص در کارهاي فرهنگي
کارهاي خالص را مردم ميفهمند. کارهاي ريايي را ميفهمند. هيأتها را ميفهمند که چه کسي خالص است و چه کسي خالص نيست. آخوندها را ميفهمند که چه کسي خالص است و چه کسي خالص نيست. خوب مردم ميفهمند. نه تنها مردم ميفهمند، بچهها هم ميفهمند. حالا بچهها خيلي ميفهمند.
يک بچهي کوچولو بود شايد چهار ساله بود. آمد پرسيد که ملاصدرا يعني چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم يکي از دانشمندان است. گفت: نه! گفتم: نه، پس چيه؟ تو بگو. گفت: ملا، يعني با سواد. صدرا يعني آدم باسواد وقتي نميداند چه کند مينشيند فکر ميکند صد راه پيدا ميکند. (خنده حضار) ملا صدرا... گفتم: آقاجان حضرت عباسي اين را خود ملاصدرا هم نميداند (خنده حضار) که يک چنين اسمي دارد. خود ملاصدرا هم نميداند. مردم ميفهمند. اينکه ما فکر کنيم يک کار مذهبي ميکنيم، مردم ميفهمند. هرچه پاکتر باشيم، قرآن قول داده گفته: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» اگر اهل ايمان و عمل صالح باشيد، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) «وُد» يعني مودت. مودت و مهرت در دلها مينشيند. امام حسين براي خدا قيام کرد. بعد از هزار و چهارصد سال يک سال نشد که بگويند امسال محرمش کمرنگ تر از پارسال بود. هر سال هيأتش، ديگش، عزادارياش، خرجش، بيشتر ميشود. مهر امام حسين در دلها مانده است.
اما کارهايي که نياکان ما کردند ولو خدمت کردند، بچههايشان را بزرگ کردند، اما به هريک از شما بگويند براي جد هفتم شما در قرن چهارم ميخواهيم سالگرد بگيريم. برو دنبال کارت حوصله داري! جد هفتم من در قرن چهارم! خُلي! يعني ما براي نياکان خودمان حاضر نيستيم فاتحه بگيريم، ولي براي امام حسين خرج ميدهيم. حديث داريم «مَنْ غَشَّ غُش» (کافي/ج5/ص160) به زن مردم نگاه بد کني، به زنت نگاه بد ميکنند. به خواهرش نگاه حرام کردي، جوانهاي ديگر به خواهرت نگاه بد ميکنند، کش رفتي مالت را کش ميروند.
اين حديث است. «مَنْ غَشَّ غُش»! «غَشَّ» با غين. هرکس کلک بزند به او کلک ميزنند. هرکس خيانت کند به ناموسش خيانت ميکنند. شما کمفروشي کردي، از کم فروشي، رشوه، حق و ناحق ده ميليون گير آوردي. بعد ميبيني با کسي معامله ميکني همان ده ميليون را يکجا از تو ميبرد. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماکِرينَ».
آيهي ديگر «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (آلعمران/185) دنيا انسان را گول ميزند. گول دنيا را نخوريد. چه جواني! در پارک عاشق ميشود ميخواهد او را بگيرد. ميگوييم: آقا کجا گزينش کردي؟ ميگويد: در پارک! در سينما، در خيابان، در دانشگاه، آخر پارک و خيابان و دانشگاه محل گزينش است؟ عروس و داماد کيلويي هستند؟ متري هستند؟ شکلي هستند؟ مالي هستند که او ماشينش چطور بود؟ مسکني هستند که خانهي خوبي داشت؟ عروس و داماد دو تا انسان هستند، فکري هستند، فکر بايد به فکر بخورد. ممکن است خانه و ماشين داشته باشد اما فکرش با فکر شما نخورد. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» دنيا گول ميزند، زرق و برق دنيا را مواظب باشيد.
8- حرکت به سمت جلو، نه بازگشت به عقب
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» اين هم يک آيه است. از اين آيههاي کوچک را داريم ميگوييم. يعني هيچوقت توقف نداريم.ما سه تا حرکت در قرآن داريم. يک حرکت داريم حرکت به جلو است. مثل همين آيه، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» تو که ايمان داري برو جلو. يک ترياکي سالي يک نفر را ترياکي ميکند. صد تا ترياکي را يکجا کنند، سال ديگر حضرت عباسي ميشود دويست تا. اما صد تا از اينها که نماز جمعه ميروند سال ديگر 200 نفر به نماز جمعه ميروند. الآن ترياکيها از ما جلوتر هستند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا». تو که خوب هستي، خوب تر شو. حديث داريم پول ميخواهي به فقير بدهي به بچهات بده او به فقير بدهد، يعني چه؟ يعني اين کمک به فقير را به يک نسل ديگر هم منتقل کن. اين حرکت به جلو.
در يکي از کشورهاي غربي از فرودگاه پياده شدم،رفتم سراغ تاکسي، ديدم اوه... چه صف طولاني، همه شوفر تاکسي و همه هم داشتند روزنامه ميخواندند. يعني از آن پاره وقتها استفاده ميکردند. ما اينجا اگر امتحان نباشد درس نميخوانيم. شب امتحان درس ميخوانيم. يک مطالعهي ممتد، از کتابهاي مفيد. بعضي کتابها هم لفتش ميدهند. خدا ميداند بعضي از کتابها را آدم نگاه ميکند ميگويد: حيف کاغذ، حيف نان! آخر چرا اجازهي چاپ به اين دادند؟ يک مطلبي را ميخواهد بگويد 5 صفحه لفتش ميدهد، تا مطلب را بگويد. سخنراني ميخواهد بکند، آقا بگو ببينم ميخواهي چه بگويي؟ لفتش ميدهد. صرفهجويي، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا».