پيشواي يازدهم شيعيان، حضرت امام حسن عسكري(ع) طبق قول مشهور در هشتم ماه ربيع الثاني سال 232 هجري در شهر مدينه ديده به جهان گشود.[1] طبرسي در اعلام الوري روز جمعه هشتم ماه ربيع الثاني سال 232 هجري را روز ولادت حضرت داشته است.[2] از خود آن حضرت نيز روايت شده است كه فرمود:
«تولد من در ماه ربيع الثاني سال 232 هجري در مدينه ميباشد».[3]
پدر بزرگوار ايشان امام هادي(ع،) امام دهم شيعيان، و مادر بزرگوار آن حضرت که از برترين زنان عصر خود و از بانوان با عصمت و در نهايت عفت و پارسايي و پاكيزگي بود،[4] نامش سليل، حديث، حديثه، سوسن و عسفان بوده است.[5]
امام حسن عسكري(ع) و پدرش امام هادي(ع) و جدش امام جواد(ع) به «ابن الرضا» مشهور بودند.[6] علاوه بر اين، آن حضرت و پدر بزرگوارش به «عسكريان» نيز مشهور ميباشند؛ چرا كه محلهاي كه اين دو امام بزرگوار در آن محله، در شهر سامرا ساكن بودند، «عسكر» ناميده ميشد.[7] در حقيقت اين محله منطقهاي نظامي بوده است كه امام حسن عسكري(ع) و امام هادي(ع) مجبور بودند در آنجا زندگي كنند. از القاب امام حسن عسكري(ع) ميتوان به رفيق، زكي، فاضل، خالص، امين، صادق، صامت، طاهر و ... اشاره كرد.
اوضاع سياسي دوران امام حسن عسكري(ع):
در اين دوره حاكميت جامعه اسلامي در دست خاندان عباسي بوده است. عباسيان از سال 132 تا سال 656 هجري امر حكومت جامعه اسلامي را در دست داشتند. ولادت امام حسن عسكري(ع) مصادف با دوران حاكميت واثق (227-232) بوده است. و از ديگر خلفاي معاصر با آن حضرت ميتوان به متوكل، منتصر، مستعين، معتز، مهتدي و معتمد اشاره كرد.[8]
دوران امامت حضرت مصادف با حاكميت معتز، مهتدي و معتمد بوده است. فشار و سختگيري خلفاي عباسي نسبت به ائمه شيعه خصوصاً امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) بيشتر بود. به همين جهت خلفاي عباسي امام هادي(ع) و فرزندش امام حسن عسكري(ع) را به مركز خلافت (سامرا) آوردند تا از نزديك مراقب آنها باشند. مشخص نيست در چه تاريخي امام حسن عسكري(ع) و پدر بزرگوارشان را به سامرا آوردند، آنچه مسلم است ايناستكه آوردن اين دو امام بزرگوار به مركز خلافت عباسي به منظور كنترل رفت و آمد شيعيان با آنها بوده است، تا به اين وسيله احتمال هر نوع قيامي را از بين برده باشند.
امام حسن عسكري(ع) طبق نقلي ناگزير بود هر هفته روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شود.[9] يكي از شيعيان نقل ميكند در يكي از روزهايي که قرار بود امام(ع) به دارالخلافه برود. ما در نقطهاي به انتظار ديدار وي جمع شديم، در اين حال توقيعي از طرف آن حضرت بدين مضمون به ما رسيد:
«كسي بر من سلام و حتي اشاره هم به طرف من نكند، زيرا كه در امان نيستيد».[10]
اين روايت به خوبي نشان ميدهد كه امام(ع) و شيعيان تا چه حد تحت نظر و كنترل دستگاه خلافت بودهاند، و امام(ع) نيز با رعايت تقيه جان خويش و شيعيان را حفظ ميكرده است. علاوه بر اين امام حسن عسكري(ع) با ادامه دادن سياستِ تعيين وكلا در مناطق گوناگون، ارتباط مخفيانه خويش را با شيعيان حفظ ميكرد. به عنوان نمونه عثمان بن سعيد كه پس از امام حسن عسكري(ع) وكيل و نائب خاص امام زمان (عج) بوده است، از وكلاي مورد اعتماد امام حسن عسكري(ع) بوده است. عثمان بن سعيد تحت پوشش شغل روغن فروشي در حقيقت واسطه امام(ع) و شيعيان بود.[11]
فعاليتهاي فرهنگي و علمي:
در دوران امام يازدهم، يعني نيمه اول قرن سوم هجري، فرقهها و مذاهب مختلفي در درون جامعه اسلامي شكل گرفته بود. عالمان اين مذاهب درصدد گسترش عقايد باطل و انحرافي خويش بودند. امام حسن عسكري(ع) علاوه بر مبارزات سياسي كه عمدتاً به صورت پنهان و در قالب سيستم پنهاني وكالت دنبال ميشد، با اين فرقههاي منحرف نيز برخورد داشت، انحرافات آنها را بيان ميكرد و شيعيان را از افتادن در دام آنان نجات ميداد. از جمله اين فرقهها ي انحرافي ميتوان به غاليان، صوفيان مفوضه، واقفيه، معتزله، ثنويه و جاعلان حديث اشاره كرد. ما در اين بخش به صورت بسيار مختصري به ذكر پارهاي از اين گروهها ميپردازيم.
1) برخورد با غاليان: امام حسن عسكري(ع) در خصوص سخنان انحرافي غاليان كه گاهي ائمه را در حد الوهيت بالا ميبردند و با افكار غلو آميز خويش مسلمانان را منحرف ميكردند، ميفرمودند:
«اين سخنان از دين ما نيست از آنها دوري كنيد».[12]
2)برخورد با صوفيان: آن حضرت در حديثي به عقايد انحرافي صوفيه اشاره فرمودند و شيعيان را از رفت و آمد با آنها بر حذر داشتند.[13]
3) برخورد با مفوضه: آن حضرت در خصوص مفوضه که معتقد بودند خداوند، پيامبر(ص) را خلق كرد و سپس امر آفرينش را به او يا ائمه واگذار كرد، ميفرمودند:
«آنها دروغ ميگويند ... قلوب ما ظرف مشيت الهي است. هرگاه خدا خواست ما هم ميخواهيم».[14]
4) برخورد با واقفيه: امام حسن(ع)، واقفيه[15] كه در يكي از ائمه توقف ميكردند و امامان پس از وي را قبول نداشتند، را نيز نكوهش ميكردند و از آنها بيزاري جستند.[16] در روايتي، حضرت فرمودند:
«كسي كه امامت آخرين ما را انكار نمايد،گويي امامت نخستين ما را انكار كرده است».[17]
5) برخورد با عالم نماها: در زمان امام حسن عسكري(ع) فردي از فرقه معتزله به نام اسحاق كندي كتابي تحت عنوان "تناقض القرآن" نوشت. امام حسن عسكري(ع)، به يكي از شاگردان اسحاق كندي دليل و برهاني قاطع القاء كرد تا به اسحاق كندي برساند. اسحاق كندي پس از عجز در مقابل برهان امام(ع) كتاب خويش را سوزاند.[18]
6) برخورد با ثنويه: امام حسن عسكري(ع) در مورد ثنويه كه قائل بودند نور و ظلمت دو چيز ازلي و قديم هستند،[19] به گونهاي برخورد كردند كه گويا فرد ثنوي مورد رحمت الهي واقع نميشود. فردي نامهاي، محضر امام(ع) فرستاد و از آن حضرت درخواست كرد كه براي پدر و مادرش دعا كند. در حالي كه مادرش مؤمنه بود و پدرش ثنوي حضرت در جواب نوشت خداوند مادرت را مورد رحمت قرار دهد.[20]
شهادت امام حسن عسكري (عليهالسّلام)
امام حسن عسكري(ع) در هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، در شهر سامرا به شهادت رسيد.[21] قول مشهور اين است كه آن حضرت در سن 28 سالگي به شهادت رسيده است. در روايتي آمده است:
«وقتي امام حسن عسكري(ع) رحلت كرد، صداي شيون و فرياد همه جا را فرا گرفت. مردم فرياد ميزدند: ابن الرضا رحلت كرد. آنگاه براي تدفين آماده شدند. بازار به حال تعطيل درآمد... در آن روز، در سامرا قيامتي برپا بود».[22]
گزيده سخنان حضرت:
جُعِلتِ الخَبائِثُ في بَيت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
همه ي پليديها در خانه اي قرار داده شده و کليد همه آنها «دروغ» است.
( نزهة الناظر و تنبيه الخواطر، ص 145)
اِتَّقوا اللهَ و کونوُا زَيْناً و لا تکونوا شَيناً، جُرُّوا إلَينا کُلَّ مَودَّهٍ وادْفَعوا عَنّا کُلَّ قبيحٍ
از خدا پروا کنيد و زينت (ما) باشيد، نه مايه ي عار و ننگ. هر محبّت و مهرورزي را به سوي ما بکشانيد و هر زشتي را از ما دور کنيد.
(تحف العقول، ص 488)
اشَدُّ النّاسِ إجتهاداً منْ ترَکَ الذُنُوبَ
پرتلاش ترين و سخت کوش ترين مردم، کسي است که گناهان را ترک کند.
(تحف العقول، ص 489)
مِنَ الذّنوبِ الّتي لا تُغْفَرُ, لَيْتَني لا اُؤاخذُ إلا بِهذا
از گناهاني که بخشوده نمي شود اين است که کسي بگويد: کاش به گناهي جز اين بازخواست نشوم!
( تحف العقول، ص 487)
إنّ الوُصولَ الي اللهِ سفَرٌ لا يُدرَکُ إلا بامْتِطاعِ اللّيل
همانا رسيدن به خدا، سفري است که جز با مرکب قرار دادن شب (شب زنده داري) نمي توان به آن دست يافت.
(اعلام الدّين، ص 311)